دیگر صفحه‌ها

دو رویکرد متفاوت به کار خانگی زنان/ این کار ساعت پایان ندارد

ترانه بنی‌یعقوب



ظرف‌ها را می‌شوید و خشک می‌کند. لحظه‌ای می‌ایستد و نفس تازه می‌کند. یادش می‌آید کلی رخت چرک هم انتظارش را می‌کشد حالا نوبت روشن کردن ماشین لباسشویی است. قبل از روشن کردن ماشین یادش می‌آید که باید گوشت بیرون بگذارد تا یخش آب شود. کمی مانده تا بچه‌هایش از مدرسه برگردند. به ساعت نگاهی می‌اندازد؛ وای که برای آشپزی فقط یک ساعت زمان دارد.
کارشناسان به‌طور عمده در رابطه با کار زنان در خانه دو دیدگاه متفاوت دارند؛ یک دیدگاه در جست و جوی راهکاری است برای پرداخت مزد. این استدلال می‌گوید زنان خانه‌دار یا زنانی که هم در خانه و هم بیرون از خانه کار می‌کنند، بیش از مردان زحمت می‌کشند درحالی که کار آنها نه مزدی دارد، نه به چشم می‌آید و نه برابر و همسنگ با کار مردان سنجیده می‌شود بویژه وقتی که موضوع مهمی به نام تربیت فرزندان را هم به آشپزی و خانه‌داری و... اضافه کنیم. اما دیدگاه دوم می‌گوید زن در خانه فقط کار بدنی انجام نمی‌دهد و به‌عنوان مدیر عاطفی خانه و خانواده عملاً کاری عاطفی نیز بر عهده دارد ولی یک زن همه این کارها را با عشق و علاقه انجام می‌دهد و پرداخت مزد چه از طرف اعضای خانواده یا از طرف جامعه دون‌ شأن اوست، اما می‌توان تلاش کرد تا هم فرهنگ جامعه برای درک این مسأله بالا برود و هم زن خانه‌دار از طرف جامعه مزایایی مثل بیمه خانه‌داری دریافت کند یا در شرایط خاص مراقب و کمک حال زنان خانه دار باشد.
کار خانگی یا بازتولید
 نجمه واحدی، کارشناس ارشد مطالعات زنان که سال‌هاست روی کار خانگی تحقیق می‌کند در گفت‌و‌گو با ما در این باره بیشتر توضیح می‌دهد. او شش سالی است صفحه کار خانگی را در فیسبوک و توئیتر راه‌اندازی کرده: «کار خانگی در ساده‌ترین تعریف خود، مجموعه کارهایی‌ است که جامعه عموماً آنها را تحت عنوان «خانه داری» می‌شناسد؛ یعنی کارهایی شامل پخت و پز،
 شست‌و‌شو، رفت و روب، نظم دادن و مرتب کردن خانه. اما اگر بخواهیم تعریف دقیق‌تر و تخصصی‌تری از آن داشته باشیم، می‌توان این‌طور گفت که ما به طور کلی دو نوع «کار» داریم؛ کارهای تولیدی و کارهای بازتولیدی. کارهای تولیدی به‌ کارهایی گفته می‌شود که شامل تولید کالاها و خدمات در جامعه می‌شود و عموماً همان چیزیست که ما نام «شغل» بر آن می‌گذاریم اما «کار بازتولیدی» به آن دسته کارهایی گفته می‌شود که هر شخصی که مشغول به «کار تولیدی» است، برای بقا و استمرار فعالیت‌های خود به آن کارها نیاز دارد. در واقع بدون کار بازتولیدی که ضامن بقای حیات و بقای فعالیت اشخاص است کار تولیدیی هم وجود نخواهد داشت. کار بازتولیدی، همان کار خانگی است. فراهم آوردن نیازهای اولیه‌ای مانند تغذیه و بهداشت و به‌طور کلی فراهم کردن امکان استراحت و آسایش و تجدید قوا برای هر شخص.»
به گفته او کار خانگی، متأسفانه به‌دلیل ماهیتش، از «ساعت کار»، «محل کار مجزا»، «روز تعطیل»، «مرخصی»، «بازنشستگی» و دیگر مزایای یک شغل بی‌بهره است و هرچند شاید جامعه به لحاظ معنوی کار خانگی را ارزشمند و پرزحمت بداند، اما واقعیت این است که کار خانگی و اشتغال بیرون از منزل، به طور متعادل در دو کفه یک ترازو قرار نمی‌گیرند.
یک میلیون تومان در سال
یکی از وعده‌های معاونت زنان ریاست جمهوری در دولت یازدهم که تا دولت دوازدهم همچنان در حد وعده باقی ماند، «ارزشگذاری اقتصادی کار خانگی» بود و اینکه سهم کار خانگی زنان در تولید ناخالص ملی کشور چقدر است؟ براستی ارزش اقتصادی کار خانگی زنان به چه میزان است؟
 نجمه واحدی در این باره هم می‌گوید: «در قانون و شرع کار خانگی وظیفه زن نیست و برای آن ما به ازای مادی در نظر گرفته شده که «اجرت المثل» نام دارد. اما متأسفانه این اجرت المثل هم با واقعیت عینی که ما در زندگی‌های معمول می‌بینیم سنخیتی ندارد، به طور مثال، ارزش کار خانگی یک زن در شرایط عادی یک زندگی که شامل پخت و پز و آماده‌سازی وعده‌های غذایی، شست و شوی البسه و اتوکشی، تمیز و مرتب کردن فضاها، خرید مایحتاج و آماده‌سازی مواد غذایی و... است در شهری مانند تهران، شاید تا بیش از یک میلیون تومان هم ارزش اقتصادی داشته باشد؛ این نرخ را می‌توان براحتی با مقایسه بهایی که یک پرستار خانگی می‌گیرد، محاسبه کرد اما کارشناسان دادگاه‌های خانواده، هنگامی که زنی اجرت المثل خود را مطالبه کند، رقمی حدود سالانه یک میلیون تومان را برای آن در نظر می‌گیرند. یعنی تقریباً 11 میلیون کمتر از آنچه باید در طول یک سال به او تعلق بگیرد. علاوه بر این، اجرت المثل با ماهیت کار خانگی هم سنخیتی ندارد؛ به طور مثال اگر مردی ادعا کند که او از زن «نخواسته» کار خانگی را انجام دهد و او خودش این کار را به میل خود انجام داده، زن دیگر مستحق دریافت اجرت المثل نیست. این در حالی است که کار خانگی، کار عاطفی هم هست و مشخصاً در بسیاری از خانواده‌ها، زن می‌داند که اگر کار خانگی را انجام ندهد، همسر و فرزندانش از آسایش و رفاه محروم خواهند شد.»
 نازنین 50 ساله از این گلایه دارد که همه اعضای خانواده از دخترها تا شوهرو پسرش انتظار دارند که او همیشه خوشرو و خوش برخورد باشد: «گاهی فکر می‌کنم همه‌شان من را یک ماشین می‌بینند که باید همه امور را منظم و مرتب کنم و خم به ابرو هم نیاورم، وقتی هم گلایه می‌کنم می‌گویند تو که کاری نداری همیشه توی خانه درحال استراحت هستی.»
 این همان مفهومی است که
 مریم کشاورز فعال حقوق زنان از آن به‌عنوان «کار عاطفی خانگی» نام می‌برد. یعنی همان اختصاص احساس، وقت و انرژی برای برطرف کردن مشکلات و نیازهای عاطفی دیگر اعضای خانواده. مثال آن هم شوهری است که بیرون از خانه با رئیس یا کارفرمایش بحثش شده و توقع دارد در خانه با مراقبت‌های عاطفی همسرش آن را برطرف کند یا بچه‌ها که هر کدام مشکلی دارند و متوقعند مادرشان با صبوری آنها را رفع کند و همه اعضای خانواده هم فکر می‌کنند مادرشان به‌دلیل نداشتن کار بیرون از خانه، توان و انرژی عاطفی و بدنی بیش از دیگران برای این کار دارد.
کار عاطفی چند؟
نجمه واحدی در گفت‌و‌گو با «ایران» می‌گوید: «کار خانگی، به کار بدنی و کار عاطفی تقسیم می‌شود. کار عاطفی، اختصاص وقت، انرژی و احساس برای برطرف کردن مشکلات و نیازهای عاطفی دیگران، برای برطرف کردن مشکلات روحی و پاسخ دادن به نیازهای عاطفی است. «کار عاطفی» همان طور که گفته شد همراه و به موازات کار بدنی انجام می‌شود و به همین دلیل است که غیرقابل رؤیت باقی می‌ماند. به‌طور مثال در خانه نه تنها غذا پخته می‌شود، بلکه این غذا با توجه به حساسیت‌های غذایی خانواده، ذائقه غذایی آنها، بیماری آنها، یا وضعیت سلامتشان، به شکل و نوع خاصی پخته می‌شود. تغذیه، پوشاندن، شست و شو و مراقبت از کودک وجهی است که با وجه دیگر یعنی درک کردن نیازهای عاطفی و احساسی کودک رابطه متقابل دارد، پرستاری از یک کودک را نمی‌توان صرفاً یک کار بدنی دید، چرا که قطعاً با توجه به نیازهای عاطفی و احساسی کودک هم انجام می‌گیرد. عاطفی بودن کار خانگی، همان وجهی‌ است که جدا از اینکه اختصاص دستمزد به کار خانگی را سخت یا شاید غیرممکن می‌کند، برون سپاری کامل آن را نیز به بازار دشوار می‌کند.»
تصورات غلط زیادی درباره کار خانگی وجود دارد. خیلی‌ها فکر می‌کنند کار خانگی وقت‌‌گیر و سخت نیست و اینکه یک کار زنانه است و با توجه به تکنولوژی‌های روز آسان شده و قابل خرید از بازار است. اما آنچه درباره این شغل واقعیت دارد این است که کار خانگی کاری است، تمام وقت بدون مزد و با شرایط دشوار.

نیم نگاه
نجمه واحدی، کارشناس ارشد مطالعات زنان: کار خانگی، متاسفانه به دلیل ماهیتش، از «ساعت کار»، «محل کار مجزا»، «روز تعطیل»، «مرخصی»، «بازنشستگی» و دیگر مزایای یک شغل بی‌بهره است و هرچند شاید جامعه به لحاظ معنوی کار خانگی را ارزشمند و پرزحمت بداند، اما واقعیت این است که کار خانگی و اشتغال بیرون از منزل، به طور متعادل در دو کفه یک ترازو قرار نمی‌گیرند.
مریم کشاورز فعال حقوق زنان: کار خانگی، به کار بدنی و کار عاطفی تقسیم می‌شود. کار عاطفی، اختصاص وقت، انرژی و احساس برای برطرف کردن مشکلات و نیازهای عاطفی دیگران، برای برطرف کردن مشکلات روحی و پاسخ دادن به نیازهای عاطفی است. به طور مثال در خانه نه تنها غذا پخته می‌شود، بلکه این غذا با توجه به حساسیت‌های غذایی خانواده، ذائقه غذایی آنها، بیماری آنها، یا وضعیت سلامتشان، به شکل و نوع خاصی پخته می‌شود.


بانوی معلولی که ستاره امید است / مشق قهرمانی روی سکوی «مادری»



یوسف حیدری

فتح قله های موفقیت زندگی آرزویی بود که او به آن رسید. اما راه رسیدن به این موفقیت برای او تفاوت زیادی با دیگران داشت. برای رفتن به قله پاهایش او را همراهی نکردند اما اراده محکمی که داشت اجازه نداد ناامیدی دلسردش کند. مادر بود و نمی توانست  صحنه تلخ از دست دادن پسرش را در سقوط مرگبار به دره فراموش کند. سال ها در عرصه ورزش قهرمانی با تیم ملی بسکتبال به افتخارات بزرگی دست پیدا کرده بود اما کاخ آرزوهایش در یک لحظه فرو ریخت. روزی که از زبان پرستار شنید پسر، برادر و برادر همسرش را در سانحه تصادف از دست داده است و خودش نیز  تا آخر عمر ویلچرنشین خواهد بود احساس کرد به انتهای خط رسیده است. اما وقتی به چشمان نگران همسر و دو فرزند دیگرش نگاه کرد فهمید زندگی ادامه  دارد و باید دوباره آن را از نو بسازد. فریبا عسگری این بار از روی ویلچر به قله های موفقیت رسید. وقتی سه سال قبل ورزش را به شکل حرفه ای آغاز کرد شاید باور نمی کرد بسرعت پله های موفقیت را طی کند و امروز با عضویت در تیم ملی دو و میدانی جانبازان و معلولان برای رقابت های جهانی اندونزی آماده شود. پازل زندگی این بانوی قهرمان هشت ماه قبل با به دنیا آمدن بهامین کامل شد. او این روزها در کنار همسر و سه فرزندش علاوه برحضور در تیم ملی و تحصیل در دانشگاه چند ماهی است در زمینه مدلینگ پوشاک معلولان نیز فعالیت می کند. تمرینات او در کنار کودک هشت ماهه اش این روزها جلوه خاصی به اردوی تیم ملی دو و میدانی جانبازان و معلولان داده است. او از فراز و نشیب های زندگی و جاده ای که او را دوباره به سکوی افتخار رساند، می گوید.

روزی که ویلچرنشین شدم
 هنوز هم با تلخی از آن روز یاد می‌کند اما محکم و استوار می‌گوید امید به زندگی‌اش بعد از معلولیت بیشتر شده است و زندگی از نگاه او یعنی داشتن امید در همه لحظات. 34 سال قبل در خانواده‌ای که به ورزش علاقه زیادی داشتند به دنیا آمدم. فرزند اول خانواده بودم و به خاطر قد بلندی که داشتم به ورزش بسکتبال علاقه‌مند شدم. قبل از آن حادثه تلخ سال‌ها در تیم ملی بسکتبال بانوان بازی می‌کردم. با قد یک متر و 80 سانتیمتر در ترکیب تیم ملی در تورنمنت‌های بین‌المللی سوئد، آلمان و مسابقات آسیایی حضور داشتم و کسب نایب قهرمانی در آسیا شیرین‌ترین خاطره‌ای است که از آن روزها دارم. ساکن اهواز بودیم و بعد از ازدواج از ورزش حرفه‌ای دور شدم. 17 سال قبل اولین پسرم به دنیا آمد. با به دنیا آمدن دانیال زندگی مان شیرین شد. سه سال بعد نیز میکائیل به دنیا آمد و 10 سال قبل نیز خدا بنیامین را به ما داد. در کنار مادری و خانه‌داری سعی می‌کردم از ورزش دور نباشم. شهریور سال 89 مسیر زندگی‌ام تغییر کرد. خاطره تلخی که هیچ گاه آن را فراموش نمی‌کنم. حادثه‌ای که منجر به پرکشیدن پسرم، برادرم و برادرهمسرم شد. همسرم اهل چهارمحال و بختیاری است و آن روز همگی سوار بر ماشین از روستا به شهر بازمی‌گشتیم. من و بچه‌ها صندلی عقب نشسته بودیم و برادرم و برادر همسرم نیز در ماشین ما بودند. همسرم رانندگی می‌کرد و در یکی از پیچ های جاده به دلیل سرعت زیاد نتوانست خودرو را کنترل کند و به داخل دره سقوط کردیم. از آن لحظات چیزی به خاطر ندارم و زمانی که در بیمارستان چشم باز کردم فقط سراغ بچه‌ها را می‌گرفتم. متوجه نبودم چه اتفاقی برای خودم افتاده است و از اطرافیان جویای حال بچه‌ها بودم. هیچ گاه صدا و چهره پرستاری را که خبر ناگوار  به من داد فراموش نمی‌کنم. در بیمارستان آیت‌الله کاشانی شهرکرد بستری بودم و یکی از پرستارها که پرونده پزشکی‌ام دست او بود گفت پسر 7 ساله‌ات به همراه برادر 18 ساله‌ات و برادر همسرت در این سانحه کشته شدند و خودت نیز قطع نخاع شده‌ای. از شنیدن این خبرها شوکه شدم. ساعت‌ها اشک می‌ریختم و درد خودم را فراموش کرده بودم. تا به آن روز تصور می‌کردم قطع نخاع فقط برای کسانی است که در جنگ مجروح می‌شوند و با اصابت ترکش قطع نخاع می‌شوند و باور نمی‌کردم که در اثر سانحه تصادف هم کسی قطع نخاع می‌شود. بعد از 10 روز به بیمارستان امام خمینی(ره) تهران منتقل شدم و دوماه نیز در آنجا بستری بودم. خوشبختانه به دو پسر دیگرم و همسرم آسیبی وارد نشده بود. امیدم را از دست داده بودم  و هیچ گاه فکر نمی‌کردم یک روز ویلچرنشین بشوم. در همه لحظات همسرم کنارم بود و تنها امیدم این بود که باید برای بچه‌ها دوباره مادری می‌کردم. آنها نیاز به مادر داشتند. کم‌کم به ویلچرنشینی عادت کردم و به توصیه پزشکان برای به دست آوردن قوای جسمانی و جلوگیری از افت بدن به باشگاه ورزشی می‌رفتم و بدنسازی کار می‌کردم. وقتی شروع به ورزش کردم یاد روزهایی افتادم که روی پاهای خودم می‌دویدم و با پرش سه گام توپ را داخل حلقه بسکتبال می‌انداختم. اوایل به صورت تفریحی و تنها برای بالا بردن قوای جسمی ورزش می‌کردم تا اینکه در باشگاه با یکی از مسئولان مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد آشنا شدم. به این ترتیب به مجتمع رعد رفتم و واقعیت‌هایی را دیدم که تا قبل از آن هرگز ندیده بودم. امید به زندگی در میان معلولان موج می‌زد و با معلولانی آشنا شدم که درصد معلولیت آنها بسیار بیشتر از من بود. یکی از آنها معلول قطع نخاع گردن بود و نمی‌توانست اطراف را به خوبی ببیند. آنجا بود که متوجه شدم شرایط من بسیار بهتر از خیلی‌ها است و باید نگاهم را به زندگی تغییر بدهم.
رؤیایی که رنگ حقیقت گرفت
زندگی یعنی داشتن امید در همه لحظه‌ها و شرایط. این واقعیتی بود که فریبا عسگری در مجتمع رعد با همه وجود آن را لمس کرد. می‌گوید شاید اگر سالم بود به این اندازه که امروز امید به زندگی دارد، نداشت. افراد معلول امیدشان به زندگی بیشتر از افراد سالم است و من دل‌های شادی را در میان آنها دیدم که کمتر در میان انسان‌های سالم دیده بودم. با توصیه مربیان وارد ورزش حرفه‌ای شدم و به شکل حرفه‌ای در رشته های تنیس روی میز ، بسکتبال با ویلچر ، پرتاب وزنه و نیزه فعالیت می‌کردم. در کنار آنها نیز شنا می‌کردم تا آمادگی بدنی‌ام بیشتر شود. با تمرینات زیاد و فشرده به عضویت تیم بسکتبال با ویلچر تهران درآمدم و در رقابت‌های قهرمانی کشور شرکت کردیم. یکی از روزها به فدراسیون ورزش جانبازان و معلولان رفتم و با توصیه مربیان پرتاب وزنه و نیزه را ادامه دادم. در کلاس 54 که ویژه معلولان ضایعه نخاعی ویلچری است در مسابقات قهرمانی کشور شرکت کردم و چند مقام قهرمانی و نایب قهرمانی و مقام سومی به دست آوردم. هر روز انگیزه‌ام بیشتر می‌شد و در کنار آن نیز سعی می‌کردم کارهای خانه را به بهترین شکل انجام بدهم. هر روز بعد از تمرینات به خانه می‌رفتم و شام و ناهار روز بعد بچه‌ها و همسرم را آماده  و به درس و مشق بچه‌ها هم رسیدگی می‌کردم. برای حضور در رقابت‌های جهانی لندن که تیرماه سال قبل برگزار شد انتخاب شده بودم اما به دلیل اینکه باردار بودم نتوانستم به این مسابقات بروم. هشت ماه قبل بود که بهامین به دنیا آمد و آمدن او یعنی امید بیشتر به زندگی. همزمان نیز در دانشگاه علمی - کاربردی در رشته مربیگری معلولان مشغول تحصیل شدم. شرایط کمی سخت شده بود اما هنر این بود که بتوانم در کنار مادری و مراقبت از پسر تازه متولد شده‌ام به دانشگاه بروم و تمریناتم را نیز ادامه بدهم. دوباره تمرینات را به شکل حرفه‌ای آغاز کردم. گاهی اوقات بهامین را به برادر بزرگش می‌سپارم  یا گاهی نیز پرستار می‌گیرم ولی بعضی اوقات نیز او را سوار کالسکه می‌کنم و همراه خودم به محل تمرینات می‌برم. حضور پسر هشت ماهه‌ام در محل تمرینات دلگرمی خاصی به من می‌دهد و این روزها برای رقابت‌های آسیایی امارات که رکوردگیری مسابقات جهانی اندونزی نیز هست آماده می‌شوم. همه سعی و تلاش من این است که یک مدال خوشرنگ جهانی به کارنامه ورزشی‌ام اضافه کنم.

نیم نگاه
زندگی یعنی داشتن امید در همه لحظه‌ها و شرایط. این واقعیتی بود که فریبا عسگری در مجتمع رعد با همه وجود آن را لمس کرد. می‌گوید شاید اگر سالم بود به این اندازه که امروز امید به زندگی دارد، نداشت.  افراد معلول امیدشان به زندگی بیشتر از افراد سالم است و من دل‌های شادی را در میان آنها دیدم که کمتر در میان انسان‌های سالم دیده بودم.